معنی من من کردن

لغت نامه دهخدا

من من کردن

من من کردن. [م ِ م ِ ک َ دَ] (مص مرکب) صریح نگفتن. تمجمج. تجمجم. تغمغم. (یادداشت مرحوم دهخدا). منگ منگ کردن. جویده جویده و نوعی تودماغی حرف زدن. کلمات را جویده جویده و به صدای آهسته و به صورتی نامفهوم ادا کردن. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده). بریده و نامفهوم و آمیخته با تردید سخن گفتن به سبب ترس یا شرم یا عدم اطلاع.

حل جدول

من من کردن

به طور نارضایی و ترس آهسته سخن راندن.

به طور نارضایی و ترس آهسته سخن راندن

فارسی به انگلیسی

من‌ من‌ کردن‌

Dillydally, Falter, Hesitate, Maunder, Mumble

فارسی به عربی

من من کردن

تحسس، تمتم، غمغم

فرهنگ فارسی هوشیار

من من کردن

(مصدر) جویده جویده و تو دماغی سخن گفتن با تانی و درنگ بسیار سخن گفتن.

فرهنگ عوامانه

من من کردن

به طور نارضایی و ترس آهسته سخن راندن است.

فارسی به آلمانی

من من کردن

Mother [noun]

معادل ابجد

من من کردن

454

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری