معنی مهب

لغت نامه دهخدا

مهب

مهب. [م َ هََ ب ب] (ع اِ) محل وزیدن باد. (ناظم الاطباء). جای هبوب یعنی وزیدن باد. (غیاث اللغات) (آنندراج). وزیدن گاه باد. جستن گاه باد. زخم گاه باد. (یادداشت مؤلف).وزشگاه. ج، مَهاب ّ. (از اقرب الموارد):
زر چو کاه است و دست داد تو باد
پیشگاه خزانه ٔ تو مهب.
فرخی.
و فرونهادن بار امل در مهب شکوک. (کلیله و دمنه). و مهب شمال بسته دارد. (تاریخ بیهق ص 27). زباله ٔ اشیاع او را چون هبا در مهب صبا آواره و متفرق گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 321). باد نصرت از مهب لطف الهی وزیدن گرفت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 286). از مهب لطف نسیم نصرت بوزید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 394).

مهب. [م ُ هَِ ب ب] (ع ص) بیدارکننده. (آنندراج). آنکه از خواب بیدار می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


وزیدنگاه

وزیدنگاه. [وَ دَ] (اِ مرکب) محل وزیدن. مهب. جای وزیدن باد و هوا. (ناظم الاطباء).


ظنون

ظنون. [ظُ] (ع اِ) ج ِ ظَن: و فرونهادن بار امل در مهب شکوک و منزل ظنون. (کلیله و دمنه).


رعبلیل

رعبلیل. [رَ ب َ] (ع ص) باد سخت که بر یک مهب نوزد. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). رعبله. رجوع به رعبله شود.


متفرق گردانیدن

متفرق گردانیدن. [م ُ ت َ ف َرْ رِ گ َ دَ] (مص مرکب) متفرق گرداندن. پراکنده کردن:... او را چون هباء در مهب صبا آواره و متفرق گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).

فرهنگ فارسی هوشیار

مهب

محل وزیدن باد، جستن گاه باد، وزشگاه

فرهنگ فارسی آزاد

مهب

مَهَبّ، محل وزش باد (جمع: مَهاب)،

فرهنگ معین

مهب

(مَ هَ بّ) [ع.] (اِ.) محل وزیدن باد. ج. مهاب.

فرهنگ عمید

مهب

جای وزیدن باد، جهت وزش باد،


مهاب

مهب

حل جدول

معادل ابجد

مهب

47

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری