معنی مهرساز

لغت نامه دهخدا

مهرساز

مهرساز. [م ِ] (نف مرکب) مهرانگیز. مهرورز. برانگیزنده ٔ محبت و مهر:
هم از بهر مهراب و سیندخت باز
هم از بهر رودابه ٔ مهرساز.
فردوسی.
هریک از چهره عالم افروزی
مهرسازی ومهربان سوزی.
نظامی.

مهرساز. [م ُ] (نف مرکب) مهرسازنده. آنکه دستینه سازد. سازنده ٔ مهر. حکاک. مهرکن. که مهر می سازد. که شغل وی مهر ساختن باشد. || جاعل مهر. که به دغا و فریب مهر کسی را جعل کند.

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

مهرساز

خاتم‌ساز، کلیشه‌ساز، گراورساز

معادل ابجد

مهرساز

313

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری