معنی مهریه زن

حل جدول

مهریه زن

کابین


مهریه

کاوین

صداق

کابین


مهریه عروس

کابین

صداق

لغت نامه دهخدا

مهریه

مهریه. [م َ ری ی َ /ی ِ] (از ع، اِ) مَهر. کابین. آنچه دهد داماد عروس را برای نکاح. دست پیمان. شیربها. رجوع به مهر شود.

مهریه. [م ِ ی َ] (اِخ) فرقه ای از مانویه، منسوب به مهر رئیس این فرقه که در خلافت ولیدبن عبدالملک میزیسته است. (از الفهرست ابن الندیم).


زن

زن. [زَ] (نف مرخم) زننده و همیشه بطور ترکیب استعمال میشود... (ناظم الاطباء). زننده چون برهم زن و چیزی که زَنِش بر آن واقع شود... (آنندراج). مخفف زننده در سینه زن، بادزن، دورزن، جام زن، گام زن، چنگ زن، تارزن، تبیره زن، خشت زن، لاف زن، راهزن، نای زن، ساززن، دروغزن، تن زن، گام زن. (از یادداشت های بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زدن و زنان شود. || (مزید مؤخر امکنه) در: ارزن، برزن، زوزن، خورزن، دبزن، فرزن، فریزن، تل موزن، هلوزن، شوزن، بوزن، زندرزن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).

فرهنگ معین

مهریه

(مَ یُِ) [ع.] (اِ.) مقدار مال یا وجهی است که به هنگام ازدواج یا پس از آن شوهر در عوض تمتع به زن می دهد و باید مقدار آن معلوم باشد، مهر، کابین.

مترادف و متضاد زبان فارسی

مهریه

صداق، کابین، مهر

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

مهریه

آنچه داماد به عروس بدهد برای نکاح، شیربها

فرهنگ فارسی آزاد

مهریه

مَهرِیَّه، در اصطلاح فقهی و حقوقی به معنای مَهر و صداق می باشد ولی در عربی مَهر صحیح است و مَهرِیَّه نوعی گندم است و نوعی شتر منسوب به قبیله مَهرَه بنِ حَیدان،

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

مهریه زن

317

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری