معنی مورخ مصری قرن سوم هجری

واژه پیشنهادی

عربی به فارسی

مورخ

تاریخ نویس , تاریخ دان , مورخ , تاریخ گزار

مورخ , تاریخ دار

لغت نامه دهخدا

مورخ

مورخ. [م ُ وَرْ رَ] (ع ص) مؤرخ. دارای تاریخ و تاریخ نوشته. (ناظم الاطباء). تاریخ دار. دارای تاریخ. که تاریخ آن نوشته شده باشد. تعیین زمان و هنگام شده و دارای تاریخ. (ناظم الاطباء): مورخ به تاریخ پنجم صفر 1320 هَ. ق. (یادداشت مؤلف).
- مورخ به، از زمان ِ. به تاریخ ِ: مورخ به چهارم شعبان 1351. (از یادداشت مؤلف).
- مورخ گشتن، تاریخ یافتن. بدان تاریخ مخصوص شدن. تاریخی و با تاریخ شدن: روزنامه ٔ شاهی به تاریخ این پادشاه مورخ گشته است. (سندبادنامه ص 9).

مورخ. [رِ] (ع ص) فروهشته گرداننده ٔ خمیر. (منتهی الارب) (آنندراج). آن که فروهشته و نرم میکند خمیر را. (ناظم الاطباء).


عماره ٔ مصری

عماره ٔ مصری. [ع ُ رَ ی ِ م ِ] (اِخ) ابن حسن علی بن زیدان بن احمد حکمی یمانی مصری، مکنی به ابومحمدو ملقب به نجم الدین. شاعر و مورخ قرن ششم هجری در یمن. رجوع به عماره ٔ یمنی (ابن علی بن احمد...) شود.


هجری

هجری. [هَِ] (اِخ) فرغانی. رجوع به هجری اندجانی شود.

هجری. [هَِ] (اِخ) هراتی. ملاهجری فرزندهرات است. افیون بسیار میخورد. از اوست این مطلع:
ای که با مدعیان کار تو لطف و کرم است
در حق اهل وفا این چه جفا و ستم است.
(از مجالس النفائس، امیر علیشیر نوائی ص 165). هجری از شعرای قرن نهم است.

فارسی به عربی

مورخ

مورخ


مصری

مصری

فرهنگ فارسی هوشیار

هجری

هجری در فارسی فرا رفت منسوب به هجرت. یاتاریخ هجری. تاریخ مسلمانان که مبداش سال هجرت پیمغبراسلام ازمکه بمدینه است. یاهجری شمسی. تاریخ هجری بحساب سالهای شمسی. یا هجری قمری تاریخ هجری بحساب سالهای قمری.

گویش مازندرانی

سوم

سوم

معادل ابجد

مورخ مصری قرن سوم هجری

1860

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری