معنی موسیقى دان لهستانى
حل جدول
شوپن
موسیقى دان اتریشى
شوبرت
هایدن
موسیقى دان ایرانى
ارموى
موسیقى دان آلمانى
برامس
هاندل
موسیقى دان فرانسوى
بارتوک
کارگردان لهستانى
وایدا
موسیقى دان ایران باستان
رامتین
موسیقى دان ایرانى سده هفتم
ارموى
موسیقى دان با نام رابرت
شومان
آهنگساز و موسیقى دان اتریشى
اشتراوس
لغت نامه دهخدا
دان دان. (ص مرکب) متفرق و پاشان و پراکنده و از هم جدا. (ناظم الاطباء). دانه دانه.
- دان دان بیرون زدن، دانه ها بیرون آمدن بر اندام در بیماری سرخک و آبله مرغان و حصبه و جز آن.
فرهنگ معین
ریشه دانستن، (فع.) مفرد امر حاضر از «دانستن » 3- (ص فا.) در ترکیبات به معنی «داننده » آید: حساب دان، ریاضی دان. قدردان. [خوانش: (وَ) (اِمر.)]
فرهنگ عمید
خوراکی از گندم و ارزن و مانند آن که به پرندگان میدهند،
[قدیمی] تخم گیاه: فراخی در جهان چندان اثر کرد / که یک دان غله صد دان بیشتر کرد (نظامی: لغتنامه: دان)،
* دان کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] از پوست درآوردن دانه،
معادل ابجد
817