معنی موش مردگی
لغت نامه دهخدا
موش مردگی. [م ُ دَ / دِ] (حامص مرکب) موش مرده بودن. حالت و صفت موش مرده. (یادداشت مؤلف). || (اصطلاح عامیانه) ناتوانی و زبونی و ضعف و نیازمندی دروغین و ساختگی. چون موش مرده ناتوان و بیکاره و زبون و هیچکاره بودن وانمودن. (از یادداشت مؤلف).
- خود را به موش مردگی زدن، خود را به دروغ ضعیف و علیل نمودن. به دروغ ضعف و بیماری نمودن. خود را چون موش مرده معرفی کردن. ناتوان و هیچکاره معرفی کردن. ضعف و ناتوانی نمودن بی ضعف و ناتوانی. (یادداشت مؤلف).
- || خود را فقیر و محتاج نشان دادن. خود را مستمند و نیازمند نمودن در حالی که چنان نیست. به دروغ فقر و تهی دستی نمودن. (یادداشت مؤلف).
فرهنگ عمید
وضع یا حالت کسی که خود را مظلوم، بیآزار، و ناتوان جلوه دهد اما در باطن موذی و حیلهگر باشد،
حل جدول
کنایه از درماندگی دروغین
فرهنگ فارسی هوشیار
در اصطلاح ناتوانی و زبونی و ضعف و نیازمندی دروغین و ساختگی
معادل ابجد
620