معنی موعظه
لغت نامه دهخدا
موعظه. [م َ ع ِ ظَ] (ع اِ) موعظه. پند و نصیحت و آنچه را شخص از پند و نصیحت و وعد و وعید بیان می کند. (ناظم الاطباء): موعظه های شافی در سلک عبارت کشیده است. (گلستان). و رجوع به موعظت و موعظه شود.
- موعظه فرمودن، پند دادن. نصیحت کردن. اندرز گفتن: اینان را نصیحتی گوی و موعظه فرمای. (گلستان).
- موعظه کردن، پند دادن و نصیحت کردن و وعظکردن. (ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(مُ عِ ظِ) [ع. موعظه] (اِ.) پند، نصیحت.
فرهنگ عمید
پند و اندرز دادن، بهویژه از جانب واعظ،
حل جدول
کرز
فرهنگ واژههای فارسی سره
چاشش
مترادف و متضاد زبان فارسی
اندرز، پند، تذکیر، خطابه، نصیحت، وعظ، موعظت
فارسی به انگلیسی
Homily, Sermon
فارسی به عربی
خطاب رسمی، خطبه
فرهنگ فارسی هوشیار
پند و اندرز
فارسی به ایتالیایی
predica
معادل ابجد
1021