معنی مولانا
لغت نامه دهخدا
مولانا. [م َ] (ع اِمرکب) خواجه ٔ ما. آقای ما. (یادداشت مؤلف). صاحب وآقای ما، و این کلمه را بیشتر در القاب مردم فاضل وبزرگ به کار می برده اند چنانکه در لقب خلفای فاطمیین مصر. رجوع به ابن خلکان (ج 1 ص 82) و خطط مقریزی (ج 3 ص 84) و اسامه (ص 15) شود. (از یادداشتهای مرحوم قزوینی ج 7 ص 163): حق سبحانه و تعالی ایام عمر مولانا صاحب الجلیل... کشیده گرداناد... فضائل و کمالات مولانا صاحب الجلیل کافی الکفاه... نه چندان... که حصر وعد آن توان کرد، چه مولانا مشارالیه... در فنون آداب و... عدیم النظیر و... است. (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 4).
مولانا. [م َ / مُو] (اِخ) لقب بهاءالدین محمدبن حسن خطیبی ملقب به سلطان العلماء و معروف به بهاء ولدو بهاءالدین ولد، عارف و فاضل نامی و از خلفای شیخ نجم الدین کبری و پدر مولانا جلال الدین مولوی بلخی بود.رجوع به بهاءالدین محمد و فیه مافیه ص 12 و 19 شود.
مولانا. [م َ / مُو] (اِخ) جلال الدین محمد مولوی. لقب جلال الدین محمد بلخی رومی است.چون مطلق گویند مراد جلال الدین مولوی مؤلف مثنوی است. (یادداشت مؤلف). رجوع به مولوی شود:
دویی بگذار و در یک جلد کن جمع
همه اقوال مولانا و عطار.
قاسم انوار.
از گفته ٔ مولانا مدهوش شدم صائب
این ساغر روحانی صهبای دگر دارد.
صائب تبریزی.
فرهنگ عمید
عنوانی احترامآمیز برای افراد بزرگ، مولای ما، صاحب و آقای ما،
حل جدول
سمفونی از شهرام ناظری
فرهنگ فارسی هوشیار
مولانا در ترکی بر گرفته از مولی: سرور ما راهبر ما پاژ نام برخی از هست شناسان ایرانی به ویژه جلال الدین محمد بلخی (صفت اسم) مولای ما. توضیح در عنوان خلفای فاطمی مصر. ایمه و عرفا بکار رود.
معادل ابجد
128