معنی مومن
فارسی به انگلیسی
Devout, God-Fearing, Pious
فرهنگ فارسی هوشیار
باور دار گرویده (اسم) کسی که بخدا و رسول ایمان آورده دارنده ایمان با ایمان برویده گرویده جمع: مومنون مومنین: اگر مومن بود او را رزق دهد در دنیا و مزد بزرگوار در آخرت. گرونده به خدای تعالی، قبول کننده شریعت، دیندار و متدین
مومن نهاد
باور سرشت برویده نهاد آنکه فطره مومن است مومن سرشت: این هیون هین و این جمل مومن نهاد موم سرشت لین را گناهی نیست. . .
فرهنگ واژههای فارسی سره
باورمند
حل جدول
باخدا، باایمان
مومن وبا تقوا
دیندار
پارسا و مومن
قدیس
مومن و باتقوا
با خدا
معتقد و مومن
مذهبی
مومن به وحدانیت خدا
موحد
کلمات بیگانه به فارسی
باورمند
مترادف و متضاد زبان فارسی
باایمان، بادیانت، پارسا، پرهیزگار، دیندار، گرونده، متدین، متقی، متورع، مذهبی، مسلمان، معتقد،
(متضاد) کافر
عربی به فارسی
با ایمان , معتقد , بیمه گر , یزدان گرای , معتقد بخدا , خدا شناس , موحد , خدا پرست
مومن بمساواة الجنسین
طرفدار حقوق زنان
فارسی به آلمانی
Ungla.ubiger [noun]
ضرب المثل فارسی
به شوخی به کسی می گویند که تظاهر به تقدس دارد
معادل ابجد
136