معنی مومیا
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(اِ.) ماده ای سیاه رنگ شبیه قیر که اجساد مردگان را با آن آغشته می کردند تا از تجزیه شدن آن جلوگیری کنند.
فرهنگ عمید
مادهای سیاهرنگ شبیه قیر که با آن اجساد مردگان را نگهداری میکنند، خوپخین،
حل جدول
آبدارو
مترادف و متضاد زبان فارسی
حنوط، مومیایی
فارسی به انگلیسی
Mummy
فارسی به عربی
مومیاء
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) دارویی که مرده را بدان حنوط کنند مومیایی. توضیح مصریان قدیم در حنوط کردن اجساد مردگان مهارت داشتند و طریقه حنوط کردن این بود که نخست نعش میت را شکافته امعا ء و احشا ء و دیگر اعضای درون او را بیرون آورده جای آنها با ادویه و عطریات از قبیل مروکاسیا و زفت می انباشتند و اینها رطوبت بدن را بخود جذب کرده جسد را از فساد نگاه می داشتند سپس بیرون جسد را نمک باروت پاشیده و یا هفتاد روز در محلول نمک باروت میگذاشتند آنگاه بیرون آورده در کتانی که با عطریات و ادویه خوشبو پرورش یافته بود پیچیده در تابوتی از چوب جمیر یا سنگ می نهادند یا مومیای انسانی، جسد حنوط شده، ماده ای قهوه یی یا سیاه رنگ و نیم جامد که در نتیجه اکسیده شدن هیدرو کربورهای نفتی در شکافها و شکستهای طبقات زمین که در مجاورت ذخایر نفتی زیر زمینی هستند پیدا میشود. مومیایی در حقیقت عبارت از یک نوع قیر طبیعی است که غالبا مخلوط با شن و خاک میباشد و بنابراین نوعی آسفالت طبیعی همیشه در محل هایی که مومیایی پیدا میشود بوجود میاید. مومیایی در 100 درجه حرارت ذوب میگردد و وزن مخصوصش در حدود 2 , 1 است. در ترکیبش علاوه بر هیدروکربور اکسیژن و ازت و گاهی گوگرد هم وجود دارد. از حل کردن مومیایی در روغن ماده نرم و خمیری شکلی بدست میاید که سابقا بر روی پوست بدن در نقاط ضربه دیده میمالیدند قیر طبیعی زفت زومی عرق الجبال قیر معدنی زفت زفت یابس زفت البحر حمر کفرالیهود قفرا لیهود آسفالت معدنی آسفالت. توضیح مومیای اخیر در غارهای بعضی کوهها (از جمله کوههای بهبهان و فارس و لرستان و سواحل دریای مغرب) از شکافهای سنگها بیرون آید و بهترین آن سیاه براق است که بوی بدی نداشته باشد. شرب محلول آنرا در روغنهاو ضماد آنرا جهت شکستگی اعضا و بیرون رفتن مفاصل و کوفتگی و پاره شدن عصب و عضله در طب قدیم تجویز میکردند. در عهد صفویه مو میایی فارس ممتاز بود و تمام محصول آن که از کوهی نزدیک جهرم بدست میاید متعلق به شاه بود و او یا آنرا می فروخت و یا برسم هدیه برای حکام و بزرگان میفرستاد.
معادل ابجد
97