معنی مچاله
لغت نامه دهخدا
مچاله. [م ُ ل َ / ل ِ] (ص) چیزی در هم فرورفته و فشرده و له و لورده شده. اصلاً این کلمه برای چیزهایی نظیر کاغذ و کهنه بکار می رود، اما گاه ممکن است به طور مجازی آن را برای موجودات جاندار و انسان نیز بکار برند: فلان پهلوان در موقع کشتی حریفش را مچاله کرد و از گود بیرون انداخت. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده).
فرهنگ معین
(مُ لِ) (ص.) (عا.) فشرده شده و له شده.
فرهنگ عمید
چیزی که فشرده و به هم مالیده شده باشد،
* مچاله شدن: (مصدر لازم) فشرده و مالیده و له شدن،
* مچاله کردن: (مصدر متعدی) فشردن و در هم مالیدن و له کردن،
حل جدول
فشرده و له شده
مترادف و متضاد زبان فارسی
دستمالی، فشرده، له، کلاف، کلافه، گلوله، رنجیدهخاطر، کنف، مکدر
فرهنگ فارسی هوشیار
چیزی در هم فرو رفته و فشرده و له شده
معادل ابجد
79