معنی مچی

لغت نامه دهخدا

مچی

مچی. [م ُ] (ص نسبی) منسوب به مچ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ساعت مچی، ساعت که به مچ دست بندند. (یادداشت ایضاً).
|| (اِ) نوعی شیرینی که از آرد گندم و شکر و روغن دنبه کنند. قسمی نان شیرین و چرب به اندازه ٔ یک مشت. اَگِردَک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به اگردک شود. || اَآطریلال. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به اَآطریلال شود. || در لهجه ٔ چهارمحالیان، ترتیزک آبی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

مچی. [م َ] (اِ) تخم مرغ که به نشانه، در لانه یا در غیر آنجا گذارند تا مرغ هربار بر روی آن تخم گذارد (مصطلح طالقان قزوین). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مچر و مچیل شود.

حل جدول

مچی

نوعی ساعت

معادل ابجد

مچی

53

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری