معنی مکالمه
لغت نامه دهخدا
مکالمه. [م ُ ل َ م َ / ل ِ م ِ](از ع، اِمص) مأخوذ از تازی، گفتگو و گفت و شنید و جواب سؤال و محاوره و مذاکره و گفتار.(ناظم الاطباء). مکالمه: به گاه آنکه شراب طرب افزای دماغها را گرم کرد مخدره ٔ دهشت نقاب حیا از چهره ٔ مکالمه و محاوره برانداخت.(سلجوقنامه ٔ ظهیری ص 27). فی الجمله زبان از مکالمه ٔ او درکشیدن قوت نداشتم.(گلستان). پس غبنی عظیم بود... که از مشاهده ٔ پادشاه و مکالمه ٔ او و مطالعه ٔ بارگاه و نزلش محروم ماند.(مصباح الهدایه چ همایی ص 299). و رجوع به مکالمت و مکالمه شود.
- مکالمه کردن،با یکدیگر سخن گفتن. با همدیگر حرف زدن.
فرهنگ معین
(مُ لَ مَ یا مِ) [ع. مکالمه] (مص ل.) با یکدیگر گفتگو کردن.
فرهنگ عمید
با هم سخن گفتن، با یکدیگر گفتگو کردن،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
تکلم، صحبت، گفتگو، گفتوشنود، محاوره،
(متضاد) مکاتبه
فارسی به انگلیسی
Conversation, Converse, Dialog, Dialogue, Talk
فارسی به عربی
محادثه
فرهنگ فارسی هوشیار
جواب سئوال و گفت و شنیدها
فارسی به آلمانی
Gespräch (n), Informationsaustausch (m), Unterhaltung (f)
معادل ابجد
136