معادل ابجد
مکان در معادل ابجد
مکان
- 111
حل جدول
مکان در حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
مکان در مترادف و متضاد زبان فارسی
-
جا، جایگاه، حله، ربع، فضا، محل، مسکن، مقام، مقر، موضع، مقام، رتبه، پایه، جاه، منزلت،
(متضاد) زمان. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
مکان در فرهنگ معین
- جا، محل، جایگاه، جمع امکنه، محل استقرار، مرتبه، مقام. [خوانش: (مَ) [ع. ] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
مکان در لغت نامه دهخدا
-
مکان. [م َ](نف، ق) مکنده. درحال مکیدن:
خروشان و خون از دو دیده چکان
کنان پر به چنگال و خونش مکان.
فردوسی.
همه بیشه شیرندبا بچگان
همه بچگان شیر مادر مکان.
فردوسی.
و رجوع به ماده ٔ بعد شود. توضیح بیشتر ...
- مکان. [م َک ْ کا](ع ص) مرد مکنده. (منتهی الارب)(ناظم الاطباء). || آنکه بمکد شیر گوسپند را و ندوشد به ناکسی و فرومایگی. (منتهی الارب)(از ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ قبل شود. توضیح بیشتر ...
- مکان. [م َ](ع اِ) جای. (ترجمان القرآن). جایگاه. ج، امکنه. (مهذب الاسماء). جایگاه. جای. مکانه. ج، امکنه و اماکن. (منتهی الارب). جای بودن. صیغه ٔ اسم ظرف است مشتق از کَون که به معنی بودن است و به معنی مطلق جا مستعمل. (غیاث). موضع بودن چیزی. ج، اماکن و امکنه و به ندرت اَمکُن. (از اقرب الموارد ذیل کون). موضع و آن مَفعَل است از کَون. ج، امکنه و به ندرت اَمکُن و جج، اماکن. (از اقرب الموارد ذیل مکن). جایگاه و جای. ج، امکنهو اماکن و امکن. توضیح بیشتر ...
- مکان. [م َ](اِخ) دهی از دهستان جاپلق است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 224 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 6). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
مکان در فرهنگ عمید
-
جا، محل، جایگاه،
* مکان ابرش: زمینی که در آن گیاهان بسیار به رنگهای مختلف باشد،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژههای فارسی سره
مکان در فرهنگ واژههای فارسی سره
- جا، جایگاه
فارسی به انگلیسی
مکان در فارسی به انگلیسی
- Bearing, Lieu, Locale, Location, Locus, Place, Point, Position, Site, Situation, Space, Where. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی
مکان در فارسی به عربی
- موقع، ناحیه
عربی به فارسی
مکان در عربی به فارسی
- جا , محل , مرتبه , قرار دادن , گماردن
فرهنگ فارسی هوشیار
مکان در فرهنگ فارسی هوشیار
- جایگاه، موضع بودن چیزی
فرهنگ فارسی آزاد
مکان در فرهنگ فارسی آزاد
- مَکان، موضع، محل، منزلت و مقام (جمع: اَمکِنَه، امکُن جمع الجمع: اَماکِن)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی
مکان در فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
مکان در فارسی به آلمانی
- Lage (f), Ort (m), Ort [noun], Örtlichkeit (f)
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید
نوشتههای بلاگ جدولیاب