معنی مکتب اصالت انسان
حل جدول
اومانیسم
مکتب اصالت احساسات
رمانتیسم
مکتب اصالت ماده
ماتریالیسم
مکتب اصالت احساس
رمانتیسم
مکتب انسان گرایى
اومانیسم
مکتب ادبی اصالت احساس
سمبولیسم
مکتب هنری اصالت احساس
رومانتیسم
مکتب فلسفى اصالت وجود
اگزیستانسیالیسم
لغت نامه دهخدا
اصالت. [اَ ل َ] (ع مص) نجابت و شرافت. (فرهنگ نظام). اصیل بودن. (اقرب الموارد). اصلی شدن. (از تاج المصادر) (آنندراج). نجابت: و کریمتر قریش از روی اصالت نسب. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308). || ثبات. (اقرب الموارد).
- اصالت رأی، جید و نیکو بودن آن. (اقرب الموارد): پدر ما هرچند مارا ولیعهد کرده بوده... در این آخرها.... سستی بر اصالت رائی بدان بزرگی... دست یافت... ما را به ری ماند. (تاریخ بیهقی ص 73). و رجوع به اصاله شود.
فرهنگ معین
نژاده بودن، اصیل بودن، نجابت داشتن. [خوانش: (اَ لَ) [ع. اصاله] (اِمص.)]
فرهنگ عمید
بااصل بودن، اصل داشتن، اصیل بودن، ریشهدار بودن، نیکنژاد بودن،
نجابت،
فرهنگ واژههای فارسی سره
نژادگی، تبارمندی، نیک نژادی
مترادف و متضاد زبان فارسی
آزادگی، پاکنژادی، ریشهداری، نجابت، نژاده، وارستگی، صحت
فارسی به عربی
اصاله
فرهنگ فارسی هوشیار
نجابت، شرافت، اصیل بودن، اصلی شدن
معادل ابجد
1146