معنی میاه
لغت نامه دهخدا
میاه. (ع اِ) ج ِ ماء. (ترجمان القرآن جرجانی ص 85) (منتهی الارب).آبها. ج ِ ماء که در اصل ماه بود به معنی آب. (غیاث) (آنندراج). || کنایه از اشک:
نیران دوزخ از تو برآرد شرار و دود
گر از ندم نیاری از دیدگان میاه.
سوزنی.
و رجوع به ماء شود.
فرهنگ معین
[ع.] (اِ.) آب ها. ج. ماء.
فرهنگ عمید
ماء
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
(تک: ما ء) آب ها (اسم) جمع ما ء آبها: دوزخ آشامان دریا در زشیهه رخش او بی خبر گردند و نشناسند نیران از میاه. (عثمان مختاری) یا دایره میاه. دایره میرابی. یا میاه سائله. (اسم) ماده ای نیمه جامد و صمغی شکل که از جوشاندن پوست گونه ای گل سرخ که در جزایر بحر احمر و سواحل این دریا میروید بدست میاید پوست این گیاه را آن قدر درآب میجوشانند که آب غلظت کافی پیداکند و ماده نیمه جامد مذکور پس از سرد شدن حاصل شود. در طب قدیم این ماده را جهت عفونت های مزمن مجرای ادرار بکار میبردند.
فرهنگ فارسی آزاد
مِیاه، آبها (مفرد:ماء)،
معادل ابجد
56