معنی میعادگاه
لغت نامه دهخدا
میعادگاه. (اِ مرکب) جایی که دو گروه با هم عهد اتفاق می بندند و قرار مدار کارهای خود را می دهند. (ناظم الاطباء). وعده گاه. وعده جای. قرارگاه. جای قرار گذاشتن و وعده دادن:
روان کرد مرکب به میعادگاه
پذیره که دشمن کی آید ز راه.
نظامی.
بهشت از حضرتش میعادگاه است
ز باغ دولتش طوبی گیاه است.
نظامی.
دو لشکر درآمد به میعادگاه
شد آراسته هر دو صف سپاه.
ملاعبداﷲ هاتفی.
حل جدول
پاتوق
مترادف و متضاد زبان فارسی
پاتوق، میعاد، میقاتگاه، وعدهگاه
فارسی به انگلیسی
Haunt, Rendezvous, Tryst
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) جای وعده وعده گاه : } با فریب دختر رابمیعادگاه کشانید. { توضیح } میعا { خود در عربی اسم مکانست مع هذا در تداول فارسی پسوند } گاه { بان ملحق کنند. (میقاتگاه معبدجای) .
معادل ابجد
151