معنی میوه کوچک کروی و معطر

فارسی به عربی

جسم کوچک کروی

کریه


معطر

عطری، کثیر التوابل، مشتم، معطر

لغت نامه دهخدا

کروی

کروی. [ک ُ] (اِخ) نام یکی از خویشان افراسیاب که سعی در کشتن سیاوش نمود. (فرهنگ جهانگیری) (از فهرست شاهنامه ٔ ولف). گروی. گروی زره. رجوع به گروی زره شود.

کروی. [ک ُ رَ وی ی] (ع ص نسبی) منسوب به کره. گردو مانند کره. (ناظم الاطباء). چون کره. به شکل کره. گرد. مدور. گوی گونه. (یادداشت مؤلف). کُری ّ، یعنی منسوب به کره. (از اقرب الموارد). رجوع به کره شود.


معطر

معطر. [م ُ طِ](ع ص) ناقه معطر؛ ناقه ٔ درشت و خوب صورت.(منتهی الارب)(از آنندراج)(از ناظم الاطباء). ماده شتر بسیار خوب صورت.(از اقرب الموارد).

معطر. [م ُ ع َطْ طَ](ع ص) خوشبوی ناک.(منتهی الارب)(آنندراج). خوشبوی ناک و هر چیز خوشبوی و دارای عطر خوش.(ناظم الاطباء). خوشبو. بویا. طیب الرایحه.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
گل سرخ چون روی خوبان به خجلت
بنفشه چو زلفین جانان معطر.
ناصرخسرو.
کرده زمین را ز رنگ روی منقش
کرده هوا را به بوی زلف معطر.
مسعودسعد.
نسیم خلق تو بر آب و آتش ار بوزد
چو مشک و عنبر گرددمعطر آتش و آب.
مسعودسعد.
شد ناف معطر سبب کشتن آهو
شد طبع موافق سبب بستن کفتار.
؟(از کلیله و دمنه).
نسیم آن بوی بهشت را معطر کرده بود.(کلیله و دمنه). زنبور... به رایحه ٔ معطر... آن مشغوف گردد.(کلیله و دمنه).
خاک مجلس بود خاقانی به بوی جرعه ای
هم به بوی جرعه ٔ خاکش معطر ساختیم.
خاقانی.
شاخ ازجواهر اینک آذین عید بسته
چون کام روزه داران گشته صبا معطر.
خاقانی.
چون لب خم شد موافق با دهان روزه دار
سر به مشک آلوده یک ماهش معطر ساختند.
خاقانی.
سرحد بادیه است روان باش بر سرش
تریاق روح کن ز سموم معطرش.
خاقانی.
این قاصد از کدام زمین است مشکبوی
وین نامه در چه داشت که عنوان معطر است.
سعدی.
قول مطبوع از درون سوزناک آید که عود
چون همی سوزد جهان از وی معطر می شود.
سعدی.


کروی زره

کروی زره. [ک ُ ی ِ زِ رِه ْ] (اِخ) نام یکی از خویشاوندن افراسیاب است و در کشتن سیاوش سعی بسیار کرده است. (برهان). وی سرانجام گرفتار گیو شد و به قتل رسید. (از آنندراج). گروی زره:
کروی زره را بیاورد گیو
دوان با سپهدار پیران نیو.
فردوسی.
رجوع به گروی زره شود.


زاویه ٔ کروی

زاویه ٔ کروی. [ی َ / ی ِ ی ِ ک ُ رَ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) آن است که حادث شود میان دو خط مستقیم که هر یک مماس با قوس دائره ای است و آن دو دائره با یکدیگر متقاطعاند. و گفته شده است که زاویه ٔ کروی زاویه ای است حاصل بر سطح کره ای که واقع است میان دو قوس دو دائره ٔ بزرگ متقاطع. (از دائره المعارف بستانی).

عربی به فارسی

معطر

خوشبو , معطر

فرهنگ عمید

کروی

به‌شکل کُره، مدوّر،

فرهنگ فارسی هوشیار

کروی

به شکل کره، مدور، گوی گونه

فرهنگ معین

کروی

(کُ رَ) [ع.] (ص.) منسوب به کره، هر چیز گرد و کره مانند.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

کروی

گویالی

معادل ابجد

میوه کوچک کروی و معطر

671

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری