معنی نابودشده
حل جدول
منقرض
انگلیسی به فارسی
نابودشده
فرهنگ عمید
مترادف و متضاد زبان فارسی
خرمنسوخته، نابودشده، خانهسوز، بربادرفته
منقرض
برانداخته، سرنگون، مضمحل، نابود، نابودشده، ازمیانرفته
مستهلک
نیستشده، نحوشده، نابود، نابودشده، نابودگردیده، معدوم، ازمیانرفته، پرداختتدریجی دین
بربادرفته
پایمالشده، تلفشده، حیفومیل شده، ضایعشده، هدررفته، خرابشده، ویرانشده، منهدمشده،
(متضاد) آباد شده، معمور، نابودشده، نیستشده، فناشده، معدومشده،
(متضاد) هستییافته
سوئدی به فارسی
تنها، یکتا، فقط، صرفا، محضا، گمشده، از دست رفته، بربادرفته، نابودشده، متروک، نومید،
لغت نامه دهخدا
منطسم. [م ُ طَ س ِ] (ع ص) محوشده و ناپدیدگشته و نابودشده. (مقلوب منطمس است). (ناظم الاطباء).
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم صفت) از خود بیخود شده مدهوش، گم شده نابودشده مرده، عاشق شیفته، ورشکست گردیده (بازرگان) .
معادل ابجد
372