معنی نابودی

لغت نامه دهخدا

نابودی

نابودی. (حامص مرکب) نیستی. عدم. معدومی. زوال. فناء. نفاد. اضمحلال. از بین رفتن. فنا شدن. معدوم شدن.

فارسی به انگلیسی

نابودی‌

Annihilation, Death, Destruction, Disappearance, Downfall, Elimination, End, Eradication, Extermination, Extinction, Fate, Liquidation, Obliteration, Rack, Ravage, Ruin, Ruination, Smashup, Undoing

فارسی به عربی

نابودی

اباده، تافه، تصفیه، خراب

فرهنگ فارسی هوشیار

نابودی

نیستی عدم فنا.

فارسی به آلمانی

نابودی

Nichts (n) [noun], Zero

فرهنگ عمید

نابودی

نیستی،

حل جدول

نابودی

عدم، نیست شدن

عدم

هدم

انتفا

فنا، نیستی

هدم، فنا، نیستی


نابودی ونیستی

فنا


نیستی ، نابودی

فنا

مترادف و متضاد زبان فارسی

نابودی

اضمحلال، امحا، انحطاط، انقراض، انهدام، زوال، فقدان، فنا، محو، نیستی، هلاک،
(متضاد) هستی

واژه پیشنهادی

هلاک و نابودی

دمار-نیستی-فنا-زوال

معادل ابجد

نابودی

73

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری