معنی نابکاری

لغت نامه دهخدا

نابکاری

نابکاری. [ب ِ] (حامص مرکب) شرارت. فساد. بداندیشی. (ناظم الاطباء). خباثت. بدنیتی. بدنهادی. بدکاری. بدکرداری: من طاهر را شنیده بودم در رعونت و نابکاری. (تاریخ بیهقی ص 394). مردی از ایشان که به ره زدن و نابکاری رود. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 141). || فحشاء. فجور. فساد. زناکاری. فسق. فاسقی: ابلیس بمانند آدمی نزدیک ایوب آمد و گفت زن تو نابکاری کرده است. او را بگرفتند و مویش ببریدند. (قصص ص 138). و سبب زوال ملک دیلم نابکاری آن زن بود. (فارسنامه). قحبه ٔ پیر از نابکاری چکند که توبه نکند. (گلستان). || به کار نیامدن. به درد کاری نخوردن. بیکارگی. بطالت: بوسهل گفت... من چه مرد این کارم که جز نابکاری را نشایم. (تاریخ بیهقی ص 145).
جز از بهر علمت نبستند لیکن
تو از نابکاریت مشغول کاری.
ناصرخسرو.
هش دار که عالم سرای کار است
مشغول چه باشی به نابکاری.
ناصرخسرو.


ناکارگی

ناکارگی. [رَ / رِ] (حامص مرکب) بیکاری. تعطیل. || بی حاصلی. نابکاری. بیفایدگی. (از ناظم الاطباء).


کژبینی

کژبینی. [ک َ] (حامص مرکب) عمل و حالت کژبین. دوبینی. احولی. (فرهنگ فارسی معین). لوچی. کژچشمی. کج بینی. || بدخواهی. نابکاری. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کژبین و احول شود.


تک پران

تک پران. [ت َ پ َ] (نف مرکب) در تداول عامه، زن که گاهگاه به تباهی گراید. زن که گاه گاه در خفا نابکاری کند. آنکه گاهگاه تبه کاری کند. زنی که گاهگاه با مردان بحرام آرامد.

فارسی به انگلیسی

نابکاری‌

Dishonesty, Disloyalty, Evil, Knavery, Machination, Monstrosity, Perfidy, Rottenness, Treachery

فرهنگ فارسی هوشیار

نابکاری

‎ بد کاری شرارت:‎ } من طاهر را شنیده بودم در رعونت و بد کاری. . . ‎، { فسق فجور:‎ } و سبب زوال ملک دیلم نابکاری آن زن بود. ‎{، بدی زشتی، وحشتناکی موحشی، بیفایدگی ناسودمندی، بیکاری عاطلی بطالت: } بوسهل گفت:من چه مرد این کارم که جز نابکاری را نشایم. ‎{


کژبینی

نابکاری، بدخواهی، کژ چشمی


ناکارگی

‎ بیکاری تعطیل، بی حاصلی نابکاری.


ناسامانی

‎ آشفتگی عدم انتظام. ‎، نابکاری تباهکاری. ‎، نامربوطی نابجا بودن.


ناسالمی

‎ عیبناکی. ‎، ناتندرستی بیماری، ناسازگاری. ‎، مضربودن. ‎ -5 نابکاری آشوب طلبی.


فحشا

(اسم) معصیت عمل زشت بدی که از حد در گذرد، زنا، نابکاری.


فحشا ء

‎ روسپیکی روسبیگری جهمرزی، زشتکاری، زفتی (اسم) معصیت عمل زشت بدی که از حد در گذرد، زنا، نابکاری.

حل جدول

نابکاری

شرارت

انگلیسی به فارسی

rascality

نابکاری

ترکی به فارسی

آلچاک لیک

نابکاری

سوئدی به فارسی

lymmelaktighet

نابکاری، سفلگی، رذالت،

معادل ابجد

نابکاری

284

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری