معنی نابینا
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(ص.) کور. مق بینا.
فرهنگ عمید
کسی که چشمش نمیبیند، کور،
(صفت) ویژگی چشمی که توانایی دیدن ندارد،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
اعمی، بیچشم، روشندل، ضریر، کور،
(متضاد) بینا
فارسی به انگلیسی
Blind, Eyeless, Sightless
فارسی به عربی
ستاره
تعبیر خواب
دیدن نابینائی در خواب بر شش وجه است. اول: درویشی.
دوم: بدحالی.
سوم: غم واندوه.
چهارم: نقصان.
پنجم: مال.
ششم: تباهی دین. - امام جعفر صادق علیه السلام
اگر نابینا را دست بگرفت و می برد، دلیل که مومن و رحیم بود. اگر بیند چشم کسی را نابینا کرد، دلیل که آن کس رااز راه ببرد - ابراهیم بن عبدالله کرمانی
فرهنگ فارسی هوشیار
اعمی، کور، مقابل بینا
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
114