معنی نادر
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(د) [ع.] (ص.) کمیاب، نایاب.
فرهنگ عمید
کمیاب،
(اسم، صفت) بیهمتا،
عجیب، شگفت،
ویژگی چیزی که بهندرت اتفاق میافتد،
(قید) بهندرت،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
کمیاب
کلمات بیگانه به فارسی
کمیاب
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیمانند، شاذ، شگفت، طرفه، طریف، عجیب، کمیاب، نایاب، نایافت،
(متضاد) وافر
فارسی به انگلیسی
Infrequent, One-Off, Rara Avis, Rare, Recherché, Scarce, Singular, Uncommon, Unique, Unusual
فارسی به ترکی
nadir
فارسی به عربی
فضولی، نادر
نام های ایرانی
پسرانه، کمیاب، بی همتا، آنچه به ندرت یافت شود، کمیاب، بی همتا، نام مؤسس سلسله افشاریه
عربی به فارسی
کم , نادر , کمیاب , رقیق , لطیف , نیم پخته , اندک , تنگ , قلیل , ندرتا , غیر عادی , غیر متداول , غیرمعمول
فرهنگ فارسی هوشیار
گرانمایه، کمیاب
فرهنگ فارسی آزاد
نادِر، قلیل الوجود، کمیاب، یگانه، کلام نغر و مختصر، اسم فاعل نَدَرَ، یَندُرُ نیز می باشد،
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Ausgefallen, Blutig, Knapp, Selten, Neugierig [adjective]
معادل ابجد
255