معنی ناردین

فرهنگ فارسی هوشیار

ناردین

پارسی تازی گشته ناردین سنبل رومی از گیاهان (اسم) سنبل الطیب، سنبل رومی. یا ناردین اقلیطی. سنبل رومی.


بقله الهر

ناردین پیچا دم

لغت نامه دهخدا

ناردین

ناردین. (اِخ) از ولایات هندوستان است و به سال 405 هَ. ق. به دست سلطان محمودغزنوی گشوده شد. مؤلف «تاریخ دیالمه و غزنویان » آرد: سلطان محمود در سال 404 جنگ بزرگ دیگری در محل ناردین یکی از نقاط صعب العبور هندوستان کرده است که درتاریخ محاربات این پادشاه اهمیت فراوان دارد. سلطان محمود با لشکریانی عظیم در اواخر پائیز سال 404 به جانب هندوستان حرکت کرد اما سرمای شدید مانع از ادامه ٔ راه شد و ناگزیر به غزنین مراجعت کرد و تا فرارسیدن بهار به رفع نواقص سپاه پرداخت و در آغاز سال 405عازم هندوستان شد و در چند منزلی ناردین صف آرائی کرد و پس از نبردی سخت و دادن تلفات بسیار بر ناردین دست یافت. (از تاریخ دیالمه و غزنویان ص 240 و 241).

ناردین. (اِ) سنبل رومی. (قانون ابوعلی سینا چ تهران ص 214) (ذخیره ٔ خوارزمشاهی) (بحر الجواهر) (انجمن آرا) (فرهنگ شعوری).سنبل رومی را گویند و آن زردرنگ می باشد و اگر در سرمه داخل کنند موی مژه را برویاند. (برهان قاطع) (آنندراج). اسارون. (فرهنگ دزی). نردین و ناردین: سنبل رومی، معرب نَرذُس یونانی است. (اقرب الموارد). سنبل الطیب. (ناظم الاطباء). مؤلف اختیارات بدیعی آرد: آن بیخی است به لون مشابه مامیران و عروق الصفر بود و به شکل اسارون ریشه ریشه داشته باشد لیکن ریشه ٔ آن باریکتر از ریشه ٔ اسارون بود. نیکوترین فربه تازه و خوشبوی و آنچه به سپیدی مایل بود بد باشد و طبیعت ناردین گرم بود در دوم و خشک بود در سیم. در کحلها کنند موی مژه برویاند و وی بول و حیض براند و ورم رحم را نافع بود. در طبیخ وی نشستن و یکدرم از وی فالج و لغوه را نافع باشد و اسحاق گوید مضر است به شش و مصلح وی کتیرا بود با عسل و بدل وی سنبل هندی بود. (از اختیارات بدیعی). و نیز رجوع به تاج المصادر بیهقی شود.اسم یونانی مطلق سنبل است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). کلمه ٔ یونانی است و اگر تنها گفته شود منظور سنبل هندی است. و اگر ناردین قلیطی گفته شود منظور سنبل اقلیطی یا سنبل رومی است و ناردین أوری سنبل جبلی و ناردین اعر با معنایش سنبل بری است و به سنبل جبلی و فرو و اسارون گفته می شود زیراهمه ٔ اینها را بری می گویند. (ابن بیطار ج 2 ص 175).


ناردین اقلیطی

ناردین اقلیطی. [ن ِ اِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) سنبل رومی است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ص 253). رجوع به ناردین شود.


ناردین اوری

ناردین اوری. [ن ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) سنبل جبلی است. (ابن بیطار ج 2 ص 175). رجوع به ناردین شود.


ناردین بری

ناردین بری. [ن ِ ب َرْ ری] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) اسارون. (دزی). شامل اسارون وفو است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). رجوع به ناردین شود.


منتجوشه

منتجوشه. [م ُ ت َ ش َ / ش ِ] (اِ) ناردین است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). سنبل رومی، یعنی ناردین. (الفاظ الادویه). سنبل رومی. سنبل اقلیطی. سالینقا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مدخل قبل شود.


نردین

نردین. [ن َ] (معرب، اِ) سنبل رومی که گیاهی خوشبو است. (از المنجد). رجوع به ناردین شود.

فرهنگ عمید

ناردین

سنبل رومی، ریشه‌ای شبیه مامیران،

حل جدول

ناردین

سنبل رومی


سنبل رومی

ناردین

فرهنگ گیاهان

سنبل

ناردین


اسارون

ناردین، سنبل بری، تکر

واژه پیشنهادی

سنبل رومی

ناردین

معادل ابجد

ناردین

315

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری