معنی نارستان
لغت نامه دهخدا
نارستان. [رِ] (اِخ) دهی است از دهستان دیر بخش خورموج شهرستان بوشهر. در 102هزارگزی جنوب شرقی خورموج، در دامنه ٔ کوه بهرامشاه واقع است. گرمسیرو مالاریاخیز است و 472 تن سکنه دارد. آبش از چشمه وچاه. محصولش غلات و خرما و شغل مردمش زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ص 232).
نارستان. [رِ] (اِخ) دهی است از دهستان گیسکان بخش برازجان شهرستان بوشهر و در 24هزارگزی جنوب شرقی برازجان و در دامنه ٔ کوه گیسکان واقع است، هوائی معتدل ومالاریائی دارد و 106 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات و بادام و انگور و خرما و مرکبات و سیب است. مردمش به زراعت و بافتن گلیم و قالی مشغولند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ص 232).
نارستان. [رِ] (اِخ) دهی است از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت در 24هزارگزی جنوب شرقی ساردوئیه و 10هزارگزی مغرب راه مالرو جیرفت به ساردوئیه واقع است و 4 خانوار سکنه دارد. (ازفرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ص 406).
نارستان. [رِ] (اِخ) از دهات دهستان اصفاک بخش بشرویه ٔ شهرستان فردوس در جلگه ای بفاصله ٔ 44هزارگزی مغرب بشرویه و 4هزارگزی مغرب اصفاک واقع است. گرمسیر است و 24 تن سکنه دارد. آبش از قنات است و محصولش غلات، مردمش به زراعت مشغولند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ص 415).
نارستان. [رِ] (اِخ) دهی است از دهستان همائی بخش ششتمد شهرستان سبزوار. در 60هزارگزی جنوب غربی ششتمد و 9هزارگزی مغرب سنجران واقع است. ناحیه ای کوهستانی است با هوائی معتدل. سکنه ٔ آن 125 نفر است. آبش از قنات و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ص 415).
فرهنگ معین
(ر) (اِمر.) انارستان، باغ انار.
فرهنگ عمید
انارستان، باغ انار،
حل جدول
باغ انار
معادل ابجد
762