معنی نارو
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(رُ) (اِ.) پرنده ای خوش آواز مانند بلبل.
نیرنگ، حیله، (عا.) مرکوبی که خوب راه نرود و چموشی کند. [خوانش: (~.)]
فرهنگ عمید
حیله، نیرنگ، مکر، ناکرد،
(صفت) حیلهگر، مکار،
* نارو زدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] حیله کردن، نیرنگ زدن، خیانت کردن به کسی،
جل، چکاوک،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
متقلب، مکار، نادرست، ناروزن، حقه، حیله، فریب، مکر، ناجوانمردی، نیرنگ، ناراهوار،
(متضاد) درستکار
فارسی به انگلیسی
Betrayal, Duplicity
نام های ایرانی
دخترانه، پرنده ای خوش آواز مانند بلبل
گویش مازندرانی
پاروی چوبی
فرهنگ فارسی هوشیار
مکر کردن، فریب دادن
فرهنگ عوامانه
به معنی ناتو است.
معادل ابجد
257