معنی ناسازگار
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
ناموافق، مخالف، بدرفتار، تندخو. [خوانش: (ص فا.)]
فرهنگ عمید
ناموافق، مخالف،
کسی که با دیگری مخالفت و تندخویی و بدرفتاری کند،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
عنید، منافی، ناجور، ناساز، نامانوس، نامتجانس، نامتناسب، نامساعد، ناملایم، ناموافق، ناموزون، ناهنجار، نقیض،
(متضاد) سازگار، متجانس
فارسی به انگلیسی
Adverse, Disadvantageous, Disagreeable, Discordant, Dissonant, Incompatible, Incongruous, Inconsistent, Inharmonious, Insalubrious, Intransigent, Recalcitrant, Unsuited, Maladjusted
فارسی به عربی
اجنبی، ماقت، متناقض، مخالف، مرفوض، مضاد
فرهنگ فارسی هوشیار
ستیزه جو، دشمن خو، ناموافق
فارسی به ایتالیایی
incompatibile
فارسی به آلمانی
Verhaßt, Zuwider [adjective]
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
340