معنی ناشناس و بدون اصل و ریشه
حل جدول
بیهویت
ریشه و اصل
سنخ
سوش
اصل و ریشه
بن ، بیخ ، اساس، ، بنیاد، بیخ، پایه، جوهر، ذات
ریشه و بنیاد
اصل
غریبه و ناشناس
گمنام
نامعلوم و ناشناس
مجهولالهویه
واژه پیشنهادی
بنه
لغت نامه دهخدا
اصل و فرع. [اَ ل ُ ف َ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) ریشه و شاخه. || سرمایه و ربح:
نه پیشه نه بازارگانی نه زرع
چنین مایه را چون بود اصل و فرع ؟
نظامی.
رجوع به اصل شود.
ناشناس
ناشناس. [ش ِ] (نف مرکب) آنکه آگاه نیست و شناسائی ندارد. جاهل. بی اطلاع. نادان. بی علم. (ناظم الاطباء). ناشناسنده:
وگر نقره اندود باشد نحاس
توان خرج کردن بر ناشناس.
سعدی.
|| (ن مف مرکب) غیرمعروف. مجهول. || دهاتی. روستائی. (ناظم الاطباء). || غریب. اجنبی. ناآشنا. || (ق مرکب) بناشناس. متنکروار. متنکراً. ناشناخت: پس آن هر دو زنان و خادم بناشناس بیامدند و در لشکرگاه آمدند. (اسکندرنامه خطی). چون ضحاک تازی برخاست [جمشید] بگریخت و ده سال تمام در عالم تنها ناشناس بگردید. (مجمل التواریخ). چون عضدالدوله بمرد [کاراستی] بگریخت و ناشناس به همدان آمد. (مجمل التواریخ).|| (نف مرکب) ناشناسنده. نشناس. نشناسنده. این کلمه بصورت پساوند با اسم ترکیب شود: حق ناشناس. خداناشناس. سخن ناشناس. گوهرناشناس. نمک ناشناس. هنرناشناس. رجوع به ردیف این کلمات در همین لغت نامه شود.
اصل و نسب
اصل و نسب. [اَ ل ُ ن َ س َ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) نژاد و تبار. گوهر و خاندان. رجوع به اصل شود.
ریشه ریشه
ریشه ریشه. [ش َ / ش ِ ش َ / ش ِ] (ص مرکب) پوشیده شده از ریشه ها. (ازناظم الاطباء). ریش ریش. پرریشه. هر چیزی با ریشه ٔ فراوان از او آویخته. || به قسمتهای کوچک ازهم جدا شده به درازا. (یادداشت مؤلف):
آویخته نانهای ریشه ریشه
مانند درخت دعاروا را.
سوزنی.
دو رخ چون جوز هندی ریشه ریشه
چو حنظل هریکی زهری به شیشه.
نظامی.
- ریشه ریشه شدن، دریده شدن. (ناظم الاطباء). پاره پاره شدن. (آنندراج):
با عقل گشتم همسفر یک کوچه راه از بیکسی
شد ریشه ریشه دامنم از خاراستدلالها.
صائب تبریزی (از آنندراج).
- ریشه ریشه کردن، دریدن. چاک کردن. پاره پاره کردن. (آنندراج).
- || به صورت تارهای موازی درآوردن (نخ و یا گوشت و نظایر آن). (فرهنگ فارسی معین):
دهان عشق فشاند آن قدر به دندانم
که ریشه ریشه چو مسواک کرده اند مرا.
رایج (از آنندراج).
گویش مازندرانی
رگ و ریشه – ته و توی قضیه
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) ناشناخته مجهول. ، غریب بیگانه. ، بی اطلاع بی خبرناآگاه. - 4 ناشناخت متنکروار: } چون ضحاک تازی برخاست (جمشید) بگریخت و ده سال تمام در عالم تنها ناشناس بگردید { یا به ناشناس.
تعبیر خواب
ناشناس: شما با افراد جالبی آشنا خواهید شد - لوک اویتنهاو
معادل ابجد
1172