معنی ناشکری

لغت نامه دهخدا

ناشکری

ناشکری. [ش ُ] (حامص مرکب) ناسپاسی. (ناظم الاطباء). حق ناشناسی.شکر نعمت نگزاردن. کفران ورزیدن. کافرنعمتی کردن.
- ناشکری حق، کفران نعمت خداوند. شکر و سپاس خداوندی بجا نیاوردن:
ز نافرمانی و ناشکری حق
هزاران عید و یک قربان ندارد.
عرفی (از آنندراج).


ناشکری کردن

ناشکری کردن. [ش ُ ک َ دَ] (مص مرکب) شکر نکردن. ناسپاسی کردن. سپاس نعمت نگزاردن. کفران ورزیدن. || شکوه کردن. شکایت کردن از خداوند:
نور خورشید ار سحابی برد ناشکری مکن
کآخر این باران رحمت زآن سحاب آمد پدید.
سید حسین غزنوی.

فارسی به انگلیسی

ناشکری‌

Ingratitude

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ناشکری

ناسپاسی

فرهنگ فارسی هوشیار

ناشکری

ناسپاسی ناپسندی مکن بربخت چندین ناپسندی که آرد ناپسندی مستمندی (گرگانی ویس و رامین) ناسپاسی حق نشناسی.


ناسپاسی

ناشکری حق ناشناسی.

فرهنگ عمید

ناشکری

ناسپاسی،


ناسپاسی

ناشکری، حق‌ناشناسی،

حل جدول

ناشکری

کفران


ناسپاسی- ناشکری

کفران


ناسپاسی

ناشکری


کفران

ناسپاسی، ناشکری

کلمات بیگانه به فارسی

ناشکری

ناسپاسی

مترادف و متضاد زبان فارسی

ناشکری

حق‌نشناسی، کفر، کفران، ناسپاسی،
(متضاد) سپاسگزار

انگلیسی به فارسی

ingratitude

ناشکری

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

ناشکری

581

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری