معنی نافرمانی
لغت نامه دهخدا
نافرمانی. [ف َ] (حامص مرکب) سرکشی. طغیان. مخالفت. عدم اطاعت. (ناظم الاطباء). رهق. طنو. طنی. (منتهی الارب). عقوق. عصیان. عتو. اباء. گردنکشی. تمرد:
از حد و غایت نافرمانی درمگذر
که پدیدارست اندازه ٔ نافرمانی.
منوچهری.
|| عصیان. (ربنجنی) (منتهی الارب). معصیت. عصیان. (سامی). گناه:
گرچه نافرمانی از حد رفت و تقصیر از حساب
هرچه هستم همچنان هستم به عفو امیدوار.
سعدی.
فرهنگ معین
سرکشی، طغیان، معصیت، گناه. [خوانش: (فَ) (حامص.)]
فرهنگ عمید
سرکشی، عصیان،
گناه کردن، معصیت،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
تمرد، سرپیچی، سرکشی، طغیان، عصیان، گردنکشی، مخالفت، یاغیگری، اثم، گناه، معصیت،
(متضاد) فرمانبرداری
فارسی به انگلیسی
Contumacy, Defiance, Disobedience, Insubordination, Perversity, Rebellion
فارسی به ترکی
itaatsizlik
فارسی به عربی
عصیان
فرهنگ فارسی هوشیار
سرکشی عصیان طغیان مخالفت: از حد و غایت نافرمانی درمگذر که پدیدارست اندازه نافرمانی. (منوچهری لغ. )، معصیت گناه: گرچه نافرمانی از حد رفت و تقصیر از حساب هر چه هستم همچنان هستم بعفو امیدوار. (سعدی لغ. )
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
432