معنی ناقد
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(قِ) [ع.] (اِفا.) نقدکننده، جدا کننده خوب از بد.
فرهنگ عمید
کسی که چیزی را مورد نقد و بررسی قرار میدهد، خصوصاً سخن،
کسی که پول خوب را از بد جدا کند، سرهکننده، زرسنج،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
منتقد، نقاد، نقدنویس، ایرادگیر، خردهگیر، نکتهگیر
عربی به فارسی
نقدگر , نکوهشگر , سخن سنج , نقاد , انتقاد کننده , کارشناس , خبره
فرهنگ فارسی هوشیار
تمیزدهنده، نقاد، بررسی کننده
فرهنگ فارسی آزاد
ناقِد، نقد کننده، کسی که پول خوب را از بد جدا کند، کسیکه نقد ادبی نماید و درست و نادرست هر اثر ادبی را تشخیص دهد و مُعَیَّن کند (جمع: نُقّاد، نَقَدَه)،
واژه پیشنهادی
نکته چین
معادل ابجد
155