معنی ناقه
لغت نامه دهخدا
ناقه. [ق ِه ْ] (ع ص) از بیماری به شده. (مهذب الاسماء). به شده از بیماری. (منتهی الارب). آن باشد که از بیماری بیرون آمده باشد و هنوز تندرست نگشته و آن حال را نقاهت گویند. (فرهنگ نظام از جواهر اللغه). با «ها»ی ملفوظ، دارای نقاهت و آنکه ازبیماری برخاسته و به شده باشد، ولی ضعف و ناتوانی دروی باقی بود و جنگلوگ و جنکوک نیز گویند. (ناظم الاطباء). از بیماری برخاسته. از بیماری بهترشده. (زمخشری). که نقاهت دارد. بنوی از بیماری برخاسته. آنکه تازه از بستر بیماری برخاسته است. دَرواخ:
مرد دین تا به جست دینار است
همچو ناقه درست بیمار است.
سنائی.
تاجهان شد ناقه از سرسام دیماهی برست
چار مادر بر سرش توش و توان افکنده اند.
خاقانی.
|| فهمنده ٔ سخن. دانا. (منتهی الارب). سریع الفطنه و الفهم. (معجم متن اللغه). نقه الحدیث نقهاً، فهمه، فهو ناقه و نقه. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). فهمنده ٔ سخن و دریافت کننده. دانا. (از ناظم الاطباء). تیزفهم. سریعالانتقال. ج، نُقَّه ْ.
فرهنگ معین
(قِ) [ع. ناقه] (اِ.) شتر ماده.، ~ بر بلندی راندن کنایه از: کاری را آشکار کردن، کاری را آشکارانه انجام دادن.
(قِ) [ع.] (اِفا.) آن که از بیماری بیرون آمده و هنوز کاملاً تندرست نشده، از بیماری برخاسته، بیمارخیز. ج. ناقهین.
فرهنگ عمید
[جمع: نوق و اَنواق] شتر ماده،
(نجوم) صورت فلکی مشترکی در ذاتالکرسی، حامل رٲسالمغول، و امراهالمسلسله، شتر، ستور،
بیماری که تازه بهبود یافته و هنوز ضعف دارد،
حل جدول
شتر ماده
مترادف و متضاد زبان فارسی
اشتر، شتر، نقاهتمند
فرهنگ فارسی هوشیار
شترماده
فرهنگ فارسی آزاد
ناقِه، کسی که بیماریش رفع شده و در دوران ضعف حاصله و جبران عوارض مرض باشد، درک و فهم کننده حدیث (جمع: نُقَّد)،
معادل ابجد
156