معنی ناقور

لغت نامه دهخدا

ناقور

ناقور. (ع اِ) شاخ دمیدنی که صور باشد. قوله تعالی فاًذا نُقِر فی الناقور (قرآن 8/74)، ای فی الصور. (منتهی الارب). صور. (ترجمان علامه جرجانی). صور اسرافیل و هر بوق. (فرهنگ نظام). نای بزرگ را هم گفته اند که کرنای باشد و در عربی صور اسرافیل را خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج). صور یا بوقی که دمیده می شود در آن. (ازالمنجد) (از اقرب الموارد). صور که روز محشر هنگام نشر خلایق در آن دمیده می شود. (از معجم متن اللغه). صور و شاخی که در آن میدمند. (ناظم الاطباء). نای بزرگ. صور. (غیاث اللغات از لطایف و منتخب اللغات). نقیر. ج، نواقیر. || قلب. (معجم متن اللغه).

ناقور. (ص) به معنی نامبردار است، یعنی آنچه از آن در جاها بازگویند. (برهان قاطع) (آنندراج). مشهور. نامدار. (از ناظم الاطباء). مصحف «نامور». (حاشیه ٔ برهان قاطع معین).

فرهنگ معین

ناقور

[ع.] (اِ.) صور، بوق، شیپور.

فرهنگ عمید

ناقور

سازی بادی، شبیه بوق یا شاخ،

حل جدول

ناقور

از سازهای بادی، صور اسرافیل، شیپوری که اسرافیل در روز قیامت در آن می‌دمد

از سازهای بادی، صور اسرافیل، شیپوری که اسرافیل در روز قیامت در آن می دمد

فرهنگ فارسی هوشیار

ناقور

کرنای (اسم) شاخ دمیدنی بوقی که درآن دمند صور جمع:نواقیر. ناقوس. (اسم) چوب درازی که نصاری برای اعلام دخول درنمازآنرابچوبی کوچکتربنام } وبیل ‎{ زنند. ‎، زنگی بزرگ که دربرج کلیسا از سقف آویخته است وبرای دعوت ترسایان بعبادت و اجرای مراسم مذهبی آنرابصدا درآورندجمع: نواقیس، الف - انتباهی که شخص رابسوی توبت وانابت وعبادت خواند. ب - جذبه ای که از حق تعالی خبرکند وازنفس خلاصی دهد وبطاعت و قناعت دعوت کند وازخواب غفلت بیدار سازد

فرهنگ فارسی آزاد

ناقور

ناقُور، بوق، صور، قلب (جمع: نَواقِیر)،

معادل ابجد

ناقور

357

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری