معنی نالایق
لغت نامه دهخدا
نالایق. [ی ِ] (ص مرکب) بی لیاقت. (ناظم الاطباء). که قابلیت و لیاقت ندارد. بی عرضه. بی کفایت. || ناقابل. بی ارزش.کم بها. که لایق و ارجمند و ارزنده نیست:
گر به سوی ضعفایت ز تفقد نظری است
جان نالایق من پیشکش مختصری است.
شمس ملک آرا.
|| بی مناسبت. بیجا. (از ناظم الاطباء):
هرچه میگوید موافق چون نبود
چون تکلف نیک نالایق نمود.
مولوی.
|| ناشایسته. نادرست. نامعقول. || نامستحق. ناسزاوار. (از ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(یِ) [فا - ع.] (ص.) بی لیاقت.
فرهنگ عمید
بیلیاقت،
[قدیمی] بیارزش، کمبها،
حل جدول
ناشایسته
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیصلاحیت، بیعرضه، بیقابلیت، بیکفایت، غیرمستعد، غیرمستحق، نامستعد، ناشایسته، نامناسب، بیارج، کمبها،
(متضاد) شایسته، لایق، مستعد
فارسی به انگلیسی
Good-For-Nothing, Inept
فرهنگ فارسی هوشیار
بی گربزه ناشایند (صفت) آنکه لیاقت نداردبی کفایت، بی ارزش کم بها: گر بسوی ضعفایت زتفقد نظری است جان نالایق من پیشکش مختصری است. (شمس ملک آرالغ. )، نامناسب بی مناسبت بی مورد: هرچه میگوید موافق چون نبود چون تکلف نیک نالایق نمود. (مولوی لغ. )، ناشایسته نامعقول. بی لیاقت، بی عرضه، بی کفایت
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
192