معنی نامتناسب
لغت نامه دهخدا
نامتناسب. [م ُ ت َ س ِ] (ص مرکب) ناجور. ناموافق. ناهمانند. نامتجانس:
یارا بهشت صحبت یاران همدم است
دیدار یار نامتناسب جهنم است.
سعدی.
رقیب نامتناسب چه اهل صحبت تست
که طبع او همه نیش و تو سربسر نوشی.
سعدی.
سعدیا نامتناسب حیوانی باشد
هرکه گوید که دلم هست و دلاَّرامم نیست.
سعدی.
فرهنگ عمید
ناموافق، ناجور: یارا بهشت صحبت یاران همدم است / دیدار یار نامتناسب جهنم است (سعدی۲: ۳۴۶)،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیجا، بیقواره، نابجا، ناشایسته، نامتجانس، نامناسب، ناهماهنگ،
(متضاد) متناسب، هماهنگ
فارسی به انگلیسی
Disproportionate, Irregular, Unequal
فرهنگ فارسی هوشیار
ناموافق، ناجور، ناهمانند
معادل ابجد
604