معنی نامناسب و نابجا

حل جدول

لغت نامه دهخدا

نابجا

نابجا. [ب ِ] (ص مرکب) در غیر محل. نه بجای خویش. بی جا. بی مورد. بی موقع. مقابل بجا: گفتاری نابجا. اعمالی نابجا. کارهای نابجا. || در اصطلاح طبیعی، عَرَضی. (لغات فرهنگستان).


نامناسب

نامناسب. [م ُ س ِ] (ص مرکب) ناپسندیده. نامعقول. (آنندراج). || ناشایسته. نالایق. چیزی که سزاوار نباشد و مناسبت نداشته باشد. ناموافق. بی جا. (ناظم الاطباء). ناسزاوار. نادرخور.

فرهنگ عمید

نامناسب

ناشایسته، نالایق،
نابجا، بیجا،


نابجا

بی‌موقع، بی‌مورد، کاری یا چیزی که به‌موقع و در جای مناسب خود نباشد، نابرجا،

مترادف و متضاد زبان فارسی

نابجا

بیجا، بی‌ربط، بی‌مورد، بی‌موقع، نادرست، ناساز، ناصواب، نامربوط، نامناسب،
(متضاد) بجا صواب


نامناسب

بیجا، بی‌تناسب، بی‌مورد، نابجا، نابهنگام، ناجور، ناسازگارنامتناسب، نامعقول، ناهمسان، ناهمگون، بی‌کفایت، ناشایست، نالایق،
(متضاد) بجا، مناسب

فارسی به عربی

نابجا

ضال


نامناسب

اجنبی، غیر سلیم، غیر صحیح، غیر متوافق، غیر ملائم، غیر مناسب

فرهنگ فارسی هوشیار

نابجا

بی موقع، بی جا، بی مورد


نامناسب

اساچاک نامانست بی جا (صفت) نابجابیجانامتناسب، ناپسندیده نامعقول مقابل مناسب.

فارسی به ایتالیایی

نامناسب

sconveniente

inadatto

فارسی به آلمانی

معادل ابجد

نامناسب و نابجا

267

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری