معنی نانوا
لغت نامه دهخدا
نانوا. [نان ْ] (اِ مرکب) (از: نان + وا، پسوند اتصاف) نانبا کردی: نان پان [نان پزخانه] از پان = وان (فارسی). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). نان پز. (آنندراج). کسی که نان می سازدو میفروشد. خباز. (ناظم الاطباء). طالم:
سوی نانوا شد سبک باغبان
بدان شاخ زرین از او خواست نان.
فردوسی.
اینجا مساز عیش که بس بی نوا بود
در قحطسال کنعان دکان نانوا.
خاقانی.
یکی نانوا مرد بد بینوا
نه آبی روان و نه نانی روا.
نظامی.
که این بانوا نانوازاده ای است
که از نور دولت نواداده ای است.
نظامی.
آن نان پز را دید خریطه در گردن کرده چنانکه عادات نانوایان باشد. (تذکره الاولیا). || اشکنه ای که در آن نان ریزه کرده باشند. (ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(ص. اِ.) نان پز.
فرهنگ عمید
کسی که نان میپزد و میفروشد، نانفروش،
حل جدول
شاطر، خباز
مترادف و متضاد زبان فارسی
خباز، شاطر، نانپز، نانفروش
فارسی به انگلیسی
Baker
فارسی به ترکی
fırıncı
فارسی به عربی
خباز
فرهنگ فارسی هوشیار
نان پز، کسی که نان میسازد و میفروشد
فارسی به ایتالیایی
fornaio
فارسی به آلمانی
Baecker, Masc. [noun]
واژه پیشنهادی
نانْ با
معادل ابجد
108