معنی نان کور

لغت نامه دهخدا

نان کور

نان کور. (ص مرکب) حرام نمک. (از برهان قاطع) نمک بحرام. حق نشناس. (ناظم الاطباء). ناسپاس. حق ناشناس.
- نان کور و آب کور، ناسپاس. (امثال و حکم).
|| مردم خسیس و بخیل و ممسک و دون همت. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). مرد لئیم و خسیس که گوئی هرگز نان را ندیده است. (فرهنگ نظام) (از فرهنگ رشیدی). خسیس و بخیل و دون همت که نان آن را کس ندیده باشد. و آن را آب کور نیز گویند. (آنندراج) (انجمن آرا). که نان رسان نیست. که از نان دادن مضایقه دارد. لئیم.
- امثال:
نانکور شنیده بودیم آب کور ندیده بودیم:
به مجلس تو رهی را شکایتی است شگرف
که سال ْ سفله پدید آمد و زمان ْ نان کور.
ناصرخسرو (از فرهنگ نظام).
ز بس نان کور و کم سفره است دنیای دنی گوئی
بجای حمد تکبیر فنا خواندند بر خوانش.
ابراهیم ادهم (از فرهنگ نظام).

فرهنگ معین

نان کور

(ص مر.) حق نشناس.

فرهنگ عمید

نان کور

نمک‌نشناس، حق‌ناشناس، نمک‌به‌حرام،
[قدیمی] بخیل، دون‌همت،

حل جدول

نان کور

کنایه از حق نشناس

فرهنگ فارسی هوشیار

نان کور

‎ حق ناشناس. ‎، ممسک بخیل: ازبرای آب چون خصمش شدند آب کور و نان کورایشان بدند. (مولوی امثال و حکم دهخدا)

معادل ابجد

نان کور

327

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری