معنی ناهنجاری گویچههای سرخ خون
حل جدول
تالاسمی
ناهنجاری گویچههای خون
تالاسمی
بیماری ناهنجاری گویچههای خون
تالاسمی
بیماری ناهنجاری گویچههای خونی
تالاسمی
ناهنجاری کروموزومی
سندرم ترنر
داون
سرخ
رنگ خون
لغت نامه دهخدا
ناهنجاری. [هََ] (حامص مرکب) کجروی. (آنندراج). بدکرداری. انحراف از راستی. || بی راهی. بی قاعدگی. || بی مناسبتی. بی تناسبی. || کج تابی. درشتی. خشونت. گستاخی. خودرائی. سرکشی. نافرمانی. (از ناظم الاطباء).
سرخ
سرخ. [س ُ] (ص) رنگی معروف. (آنندراج). شنجرف. زنجفر. (زمخشری). احمر. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). انواع آن: آتشی. ارغوانی. بلوطی. پشت گلی. جگرکی. حنایی. خرمایی. دارچینی. زرشکی. شاه توتی. صورتی. عنابی. قرمز. گل سرخی. گل کاغاله. گلی. لاکی. لعل. میگون. یاقوتی. (یادداشت مؤلف):
چون گل سرخ از میان پیلغوش
یاچو زرین گوشوار از خوب گوش.
رودکی.
شگفت نیست اگر کیغ چشم من سرخ است
بلی چو سرخ بود اشک سرخ باشد کیغ.
بوشعیب.
و از ناحیت تغزغز مشک بسیار خیزد و روباه سیاه و سرخ و ملمع زر سرخ. (حدود العالم).
دین من خسروی است همچو میم
گوهر سرخ چون دهم به جمست.
خسروی.
همه جامه ها سرخ و زرد و بنفش
شهنشاه با کاویانی درفش.
فردوسی.
جهاندار بستد ز کودک نبید
بلور از می سرخ بد ناپدید.
فردوسی.
تا سرخ بود چون رخ معشوقان نارنج
تا زرد بود چون رخ مهجوران آبی.
فرخی.
چو آید زو برون حمدان بدان ماند سر سرخش
که از بینی سقلابی برون آید همی خله.
عسجدی.
تا آفتاب سرخ چو زرین سپر بود
تا خاک زیر باشد و گردون زبر بود.
منوچهری.
زیرا که سرخ روی برون آمد
هرکو به پیش حاکم تنها شد.
ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 340).
شیرین و سرخ گشت چنان خرما
چون برگرفت سختی گرما را.
ناصرخسرو.
شلوار سرخ والا منمای ای نگارین
یا دامنی برافکن یا چادری فروهل.
نظام قاری.
|| (اِ) نوعی از مرغان که پرهای سرخ و نقطه های سپید و سیاه بر پرها دارند و بغایت خوش آواز و جنگ شان در غرائب تماشای نظارگیان این دیار است. و تحقیق آن است که سرخ هرچند لفظ فارسی است لیکن اطلاق بر جانور مذکور از تصرفات فارسی دانان هند است و در اصل هندی آن را می مینا و تنها مینا ماده ٔ آن را خوانند و در هندی متعارف لال گویند و این ترجمه ٔ سرخ است. (آنندراج) (بهار عجم).
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیقاعدگی، ناهماهنگی، خشونت، نافرهیختگی،
(متضاد) هماهنگی
فارسی به عربی
تنافر
فرهنگ فارسی هوشیار
برخلاف قاعده بودن بیقاعدگی - 2 عدم تناسب. ، نامعقولی ناپسندی. - 4 ناهمواری درشتی. ، عدم تربیت خشونت مقابل بهنجاری
واژه پیشنهادی
خون بهر
گویش مازندرانی
سرخ، گوسفندی به رنگ زرد مایل به سرخ
فرهنگ معین
[په.] (اِ.) مایعی سرخ رنگ که در رگ های بدن جانوران جریان دارد و تغذیه بدن از آن تأمین می شود. خون مرکب از گلبول های سرخ و سفید است.، ~ به پا کردن کنایه از: جنگ و جدال سخت و خونین برپا کردن.، ~ خود را کثیف کردن کنایه از: عصبانی شدن.
معادل ابجد
1896