معنی ناوبان

لغت نامه دهخدا

ناوبان

ناوبان. (اِ مرکب) ملاح. کشتی بان:
بدان ناوبان گفت فیروزشاه
که کشتی برافکن هم اکنون به راه.
فردوسی.
|| ستوان نیروی دریائی. (لغات فرهنگستان). یکی از درجات نیروی دریائی مطابق ستوان در ارتش.

فرهنگ معین

ناوبان

(اِمر.) کشتی بان.

فرهنگ عمید

ناوبان

افسر نیروی دریایی، نظیر ستوان در نیروی زمینی،

حل جدول

ناوبان

ستوان نیروی دریایی

مترادف و متضاد زبان فارسی

ناوبان

جاشو، کشتیبان، ملاح، ملوان، ناخدا، ناوخدا، ناوران

فارسی به عربی

ناوبان

مساعد

فرهنگ فارسی هوشیار

ناوبان

(اسم) کشتی بان ملاح. ‎، ستوان نیروی دریایی.

معادل ابجد

ناوبان

110

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری