معنی ناپارسا

لغت نامه دهخدا

ناپارسا

ناپارسا. (ص مرکب) بی تقوا. فاسق. فاجر. ناحفاظ. ناپاک. آلوده دامن. غیرمتقی. مقابل پارسا:
چنین داد پاسخ که ای پادشا
مده گنج هرگز به ناپارسا.
فردوسی.
سرمایه ٔ آن ز ضحاک بود
که ناپارسا بود و ناپاک بود.
فردوسی.
کف شاه ابوالقاسم آن پادشا
چنین است ناپاک و ناپارسا.
فردوسی.
زنان پارسا و نیک در جهان بسیار بوده اند و ناپارسا و بی شرم هم بسیار بوده اند. (اسکندرنامه ٔ خطی).
زنانی که طاعت به رغبت برند
ز مردان ناپارسا بگذرند.
سعدی.
به حق پارسایان کز در خویش
نیندازی من ناپارسا را.
سعدی.
ز زنجیر ناپارسایان برست
که در حلقه ٔ پارسایان نشست.
سعدی.
|| بی احتیاط: [فرستاده ٔ سلم و تور به فریدون گفت]
منم بنده ای شاه را ناسزا
چنین بر تن خویش ناپارسا.
پیامی درشت آوریده به شاه...
فردوسی.

فرهنگ عمید

ناپارسا

ناپرهیزکار، بی‌تقوی، فاسق،

حل جدول

ناپارسا

فاسق، بی تقوا، فاجر، ناپاک

مترادف و متضاد زبان فارسی

ناپارسا

بدنفس، بدنهاد، بی‌تقوا، فاجر، فاسق، منافق، ناپرهیزکار، نامتدین،
(متضاد) پارسا

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

ناپارسا

بی تقوا، فاسق، ناپاک، آلوده دامن

معادل ابجد

ناپارسا

315

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری