معنی ناگهانی و به طور اتفاقی
حل جدول
اتفاقاً
به طور ناگهانی
اتفاقی، تصادفی، الا بختکی
یهو
اتفاقی
ناگهانی
ناگهانی
اتفاقی، یکباره، تصادفی
لغت نامه دهخدا
اتفاقی. [اِت ْ ت ِ] (ص نسبی) ناگهانی. غیرمترقب. غیرمنتظر. || مبنی بر اتفاق و وحدت:
کسی کش خرد رهنمون است هرگز
بگیتی ره و رسم صحبت نورزد
که صحبت نفاقی است یا اتفاقی
دل مرد دانا از این هر دو لرزد
اگر خودنفاقیست جان را بکاهد
وگر اتفاقی به هجران نیرزد.
سنائی.
ناگهانی
ناگهانی. [گ َ] (ص نسبی) فجائی. بی مقدمه. سریع. (یادداشت بخط مؤلف).
- بلای ناگهانی، بلائی که بی خبر و یک دفعه روی دهد. (ناظم الاطباء).
- مرگ ناگهانه و ناگهانی، مرگ مفاجاه. (ناظم الاطباء):
می چاره ٔ مرگ ناگهانی است
سرمایه ٔ عمر جاودانی است.
واله اصفهانی.
جان کندن تدریجی خود را آخر
تبدیل به مرگ ناگهانی کردیم.
فرخی یزدی.
فرهنگ فارسی هوشیار
ناگهانی، غیرمترقب
فرهنگ واژههای فارسی سره
بختامدانه، بختامدی، گذرانه، ناگهانی، خودبخود، گذری، پیش آمدی، خودبخودی
فرهنگ معین
(اِ تِّ) [ع - فا.] (ص نسب.) ناگهانی، غیرمنتظره، به ناگهان، غیرمترقب.
فارسی به عربی
حادث عرضی، صدفه، عادی، عرضی، فرصه، لونی، مشکوک
فارسی به ایتالیایی
per caso
واژه پیشنهادی
فارسی به آلمانی
Unfall (m), Unfall, Zufaellig, Zufall (m), Zufälliges ereignis (n)
معادل ابجد
957