معنی نایافته
لغت نامه دهخدا
نایافته. [ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب، ق مرکب) نیافته. به دست نیاورده. تحصیل نکرده:
به دست آوریده خردمند سنگ
به نایافته درّ ندهد ز چنگ.
اسدی.
آن وقت به نشابور بودم سعادت خدمت این دولت نایافته. (تاریخ بیهقی ص 104).
هر در که در اونیاز بینی
نایافته به چو باز بینی.
نظامی.
- نایافته بخش، بی نصیب. بی بهره:
ذات نایافته از هستی بخش
کی تواندکه شود هستی بخش ؟
|| معدوم. نایاب. غیرموجود: فریفته تر از آن کسی نبود که یافته به نایافته دهد. (قابوسنامه).
نایافته در زبانش افکند
در سرزنش جهانش افکند.
نظامی.
موجود به مفقود و یافته را به نایافته مفروش. (خواجه رشیدالدین وزیر غازان).
- امثال:
سنگ بِه ْ از گوهر نایافته، نظیر:نخودچی بِه ْ از هیچی.
حل جدول
اثری از فریدون مشیری
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) بدست نیامده تحصیل نشده، معدوم غیرموجود.
معادل ابجد
547