معنی نا متمدن

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

متمدن

شهرنشین، شهری، تمدن‌دار، صاحب تمدن،
(متضاد) وحشی، پیش‌رفته، بافرهنگ، مبادی آداب،
(متضاد) بادیه‌نشین


متمدن کردن

فرهیخته کردن، با فرهنگ کردن، تربیت کردن، مبادی آداب کردن، شهرنشین کردن

لغت نامه دهخدا

متمدن

متمدن. [م ُ ت َ م َدْ دِ] (ع ص) شهرنشین. تربیت شده در شهر. مقابل وحشی:
دیو با مردم این ملک نکرد آنچه کنند
این گروه متمدن به جنوب و به شمال.
بهار (دیوان ج 1 ص 685).
و رجوع به تمدن شود. || مجازاً باتربیت. مؤدب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


نیمه متمدن

نیمه متمدن. [م َ / م ِ م ُ ت َ م َدْ دِ] (ص مرکب) کسی که در مرحله ٔ بین وحشی و متمدن قرار دارد. (فرهنگ فارسی معین). چادرنشین. صحرانشین. که ییلاق و قشلاق کند. (از فرهنگ فارسی معین).


نا

نا. (اِ) مخفف «ناو» است در ناخدا. رجوع به ناخدا شود. || و به معنی نای و نی هم آمده. (برهان). نی را گویند و آن را نای نیز خوانند. (از جهانگیری و شعوری):
نئی چنگی که ناساز تمامی
تو هم نا میزن آن سازت تمام است.
شرف الدین شفروه.
سماع عاشقان تسبیح دان زیرا که خوش باشد
هر آن نوحه که صاحب ماتمی با چنگ و نا گوید.
امیرخسرو.
|| و هم مخفف نای است در ترکیبات: سورنا. کرنا. و شاید هم در کلمه ٔ گندنا؟ || و حلقوم را نیز گفته اند. (برهان). رجوع به نای شود. || طعنه و سرزنش و ملامت. (ناظم الاطباء). || به معنی آب است که به عربی ماء گویند. (برهان) (شمس اللغات). || در اصطلاح جنوب شرق ایران (کرمان) به معنی تنبوشه ٔ سفالین است. || نمور. بوی «نا» دادن یا بوی ناگرفتن. بوی چیز در نم و تاریکی مانده. بوی آردِ مدتی در رطوبت مانده. رطوبت: این نان بوی نا میدهد. بوی نم. توسعاً بوی رطوبت و چیز نم گرفته و هر بوی گنده. - و کلمه ٔ (ناکش). مرکب از «نا» بدین معنی و «کش » باشد و ناکش سوراخی است که برای رفع بوی در مستراح کنند. (یادداشت مؤلف). ناه بر وزن ماه بوی نم را گویند یعنی بوئی که از زیرزمین ها و سردابها بر دماغ خورد. تهرانی na. (برهان چ معین ص 2112). || (در تداول عام) بقیه ٔ از قوت است: آخرین قوت. ضعیف ترین حد قوت. و بیشتر قوت تحمل ترشی. اندک قوت: دلم نا ندارد. نا ندارد حرف بزند. امروز عصر دیگر دلم نا نداشت چون ترشی نخورده بودم. (یادداشت مؤلف). || رمق و گویا به معنی نفس باشد.

فرهنگ معین

متمدن

(مُ تَ مَ دِّ) [ع.] (اِفا.) شهرنشین، دارای تمدن.


نا

بر سر اسم درآید و آن را منفی سازد. (به معنی بی): نا امن، ناچیز، غالباً بر سر صفت در آید: نادرست. [خوانش: (پش.)]

فرهنگ عمید

متمدن

دارای تمدن،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

متمدن

پیشرفته

فرهنگ فارسی هوشیار

متمدن

شهری، شهر نشین


نیمه متمدن

‎ نیمه شهری، چادر نشین (صفت) کسی که در مرحله بین وحشی و متمدن قرار دارد. توضیح کسی که در زمینی زندگی می کند که در فصول بارانی دارای نباتات و چمنزارها میباشد ولی در مواقع دیگر خشک است و چون زراعت در آن ممکن نیست از تربیت حیوانات زندگی خود را تامین میکند. روی همین اصل وی باید دایما گله های خود را در دشتهای وسیع سبز بچراند و چون مجبور است همیشه در حرکت باشد و دنبال رمه گوسفندان خود حرکت کند ناچار زندگی چادر نشینی و صحرا گردی اختیار مینماید. غذای این گونه افراد بیشتر لبنیات است و لباس آنان هم از پشم حیوانات بنابراین هیچوقت در یکجا ثابت و مستقر نمیشوند تا بتوانند خانه ای - و در نتیجه شهری بسازند.

فرهنگ فارسی آزاد

متمدن

مُتَمَدِّن، شهر نشین، - دارای تمدن، روی آورنده به آداب مدنیت،


نا

نا، ما، ضمیر متکلمین، متصر بهره شد قسم کلمه،

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

نا متمدن

585

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری