معنی نب
لغت نامه دهخدا
نب. [ن َب ب] (ع مص) بانگ کردن تکه وقت هیجان و دویدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). صیحه زدن در هیجان. (از اقرب الموارد) (از المنجد): نب التیس نُباباً؛ بانگ کرد وقت هیجان و دوید. (منتهی الارب). صاح عند الهیاج و السفاد؛ طلب النکاح. (معجم متن اللغه). بانگ کردن تکه در هنگام مستی از شهوت و دویدن. (ناظم الاطباء). نبیب. نباب. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). || بزرگ منشی کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج). بزرگ منشی کردن و تکبر نمودن. (از ناظم الاطباء).
حل جدول
معادل ابجد
52