معنی نبال
لغت نامه دهخدا
نبال. [ن ِ] (ع اِ) نبله. نبلاء. (معجم متن اللغه). ج ِ نبیل و نبل. رجوع به نبیل شود. || ج ِ نبله. (معجم متن اللغه). رجوع به نبله شود.
نبال. [ن َ] (ع اِمص) نباله. آگاهی و دانست و آمادگی جهت کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). رجوع به نباله شود.
نبال. [ن َب ْ با] (ع ص) خداوند تیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیردار. (منتهی الارب). صاحب تیر. (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || تیرانداز. (از المنجد). || تیرفروش. (مهذب الاسماء). || تیرساز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سازنده ٔ تیر. (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). تیرگر. (دهار) (مهذب الاسماء). || با خفتان. (منتهی الارب). ج، نَبّاله.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
نبل
حل جدول
عربی به فارسی
کماندار , قوس
فرهنگ فارسی هوشیار
آگاهی دانست، آمادگی تیر ساز، تیر دار، تیر فروش (تک: نبیل) زیرکان هشیاران والایان (تک: نبل) تیر ها (صفت) تیرسازتیرفروش، خداوندتیر تیردارصاحب تیر. (صفت) جمع نبیل. ، جمع نبل.
فرهنگ فارسی آزاد
نَبّال، تیرانداز، تیرساز (جمع: نَبالَه)،
معادل ابجد
83