معنی نتاج
لغت نامه دهخدا
نتاج. [ن ِ] (ع اِ) زه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نسل. نژاد. (ناظم الاطباء). زاده. زاد. || بچه ٔ بهیمه. (فرهنگ نظام). || هنگام زاییدن. (ناظم الاطباء). || (مص) زاییدن. زه آوردن ناقه. (منتهی الارب) (آنندراج). زاییدن غنم. (از معجم متن اللغه). زاییدن بهایم. (فرهنگ نظام). زادن اشتر. (دهار) (از تاج المصادر بیهقی).بچه کردن از شتر و گوسفند و آنچه بدان ماند. (زوزنی). بچه آوردن. زادن. زائیدن. (از اقرب الموارد). || حمل. (از اقرب الموارد). حمل شتر و گوسپندو جز آن، یا حمل جمیع دواب. (از معجم متن اللغه).
فرهنگ معین
نسل، نژاد، بچه چهارپایان. [خوانش: (نِ) [ع.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
نسل و نژاد،
آنچه از گله و رمه زاییده شود، بچهای که از چهارپایان به وجود آید،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
ذریه، نژاد، نسل
گویش مازندرانی
طایفه، نژاد، بازمانده ی نسل
فرهنگ فارسی هوشیار
بچه ای که از چهارپایان بوجود آید
معادل ابجد
454