معنی نخستین امپراطوری چین

لغت نامه دهخدا

امپراطوری

امپراطوری. [اِ پ ِ] (حامص) رجوع به امپراتوری شود.


چین چین

چین چین. (ص مرکب) شکن شکن. با چین های بسیار. صاحب چین های بسیار. پرشکن:
ای زلف سرکشت همه چین چین شکن شکن
مویت برای بردن دلها رسن رسن.

فرهنگ فارسی هوشیار

امپراطوری

شاهنشاهی ‎ شاهنشاهی کردن، سلطنت و حکومتی که در را ء س آن امپراطور قرار دارد، مجموعه ممالک و نواحیی که تحت سلطنت امپراطور است شاهنشاهی، مجموعه ممالکی که تحت نظر دولتی مقتدر اداره شود.

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

نخستین امپراطوری چین

1702

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری