معنی نخستین امپراطور هندوستان
حل جدول
موریا
نخستین امپراطور روم
آگوستوس
نخستین امپراطوری هندوستان
موریا
نخستین امپراتوری هندوستان
موریا
امپراطور
تزار
نخستین امپراطوری کشور هندوستان
موریا
نخستین امپراتوری کشور هندوستان
موریا
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
امپراطور. [اِ پ ِ] (اِ) رجوع به امپرتوری شود.
هندوستان
هندوستان. [هَِ] (اِخ) هند. هندستان. کشور هند:
خورد خواهد شاهد و شاه فلک محروروار
آن همه کافور کز هندوستان افشانده اند.
خاقانی.
پیل آمد از هندوستان، آورده طوطی بیکران
اینک به صحرا بی نشان طوطی است مانا ریخته.
خاقانی.
از نظاره موی را جانی که هر مویی مرا
طوطی گویاست کز هندوستان آورده ام.
خاقانی.
مدتی از نیل خم آسمان
نیل گری کرد به هندوستان.
نظامی.
آن شنیدستی که در هندوستان
دید دانایی گروهی دوستان.
مولوی.
رجوع به هند شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
لاتینی شاهنشاه سالار (اسم) عنوان سرداران روم قدیم، پادشاه مقتدری که بر ممالک و نواحی بسیار سلطنت کند شاهنشاه. امپراطور ایمپراطور.
فرهنگ عمید
پادشاه مقتدر و توانایی که بر کشوری پهناور یا مملکتی که از کشورها و ملتهای مختلف تشکیل شده، سلطنت داشته باشد، شاهنشاه،
[قدیمی] لقب سرداران بزرگ روم،
فارسی به انگلیسی
Caesar
فرهنگ واژههای فارسی سره
شاهنشاه
معادل ابجد
2205